ترجمه مقاله

متعطش

لغت‌نامه دهخدا

متعطش . [ م ُ ت َ ع َطْ طِ ] (ع ص ) تشنه نماینده به تکلف . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که تشنگی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء). || سخت تشنه ٔ آب . آرزومند و مشتاق آب :
چند خواهی چو من برین لب چاه
متعطش به آب حیوانش .

سعدی .


و رجوع به تعطش شود.
ترجمه مقاله