ترجمه مقاله

متقشع

لغت‌نامه دهخدا

متقشع. [ م ُ ت َ ق َش ْ ش ِ ] (ع ص ) ابر گشاده و وا گردیده از هوا. (از منتهی الارب ). ابر واشده و پراکنده گردیده . (ناظم الاطباء) : آن مهره ها را بر اطراف حصار قلعه ها و دژها درآویزند به قدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن دیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). || قوم پراکنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پراکنده و ژولیده . (ناظم الاطباء). || دل گشاده شده از غم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله