ترجمه مقاله

متنفذ

لغت‌نامه دهخدا

متنفذ. [ م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) گذشته و نفوذ کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تنفذ شود. || آن که بر دیگران تسلط و نفوذ دارد. صاحب نفوذ. ج ، متنفذین . توضیح اینکه این کلمه ساختگی است ، زیرا «تنفذ» در لغت عرب نیامده و بجای آن «نافذ» و «نَفوذ» و «نَفّاذ» مستعمل است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز، از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله