ترجمه مقاله

متنوع

لغت‌نامه دهخدا

متنوع . [ م ُ ت َ ن َوْ وِ] (ع ص ) گوناگون شونده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوناگون شده . (ناظم الاطباء). گونه گون . گونه گونه . گوناگون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، گوناگون و دارای انواع و اقسام و اشکال مختلف و هر چیزی که به اجزاء مختلف و وصفهای گوناگون تقسیم شده باشد. (ناظم الاطباء) : و آنکه نبض ده جنس است و هر یکی از او متنوع شود به سه نوع دو طرفین او و یکی اعتدال او... (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ، ص 106). || شاخ جنبنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شاخه ٔ درخت جنبنده . (ناظم الاطباء). || کسی که جلو می افتد و در سفر پیش میرود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنوع شود.
- مکان متنوع ؛ مکان دور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله