ترجمه مقاله

متک

لغت‌نامه دهخدا

متک . [ م َ ] (اِ) ترنج را گویند و آن میوه ای است که پوست آن را مربا سازند. (برهان ) (آنندراج ). یک قسم میوه که ترنج نیز گویند. (ناظم الاطباء) : پس این زن عزیز، یوسف را به خانه اندر بنشاند و آن زنان را به مجلس اندر بنشاند برابر آن خانه که یوسف اندرآن بود و اعتدت لهن متکاً و هر کسی را ترنجی پیش نهاده و پیش از آن که طعام خورده بود و به مجلس شراب اندرنشسته و معنی متکاً (متک ) ترنج است بدین جایگاه . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). اندرو هر اسپرغمی که آن را به کارد ببرند چون خربزه و ترنج و سیب و امرود و بهی این همه نبات نقل اندرمتکا خوانند چنین گفتند مردمانی که ایشان نکت لغت دانستند و تفسیرکردند که این متک به همه ٔ کتابها اندرترنج گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله