ترجمه مقاله

متکون

لغت‌نامه دهخدا

متکون . [ م ُ ت َ ک َوْ وِ ] (ع ص ) هست شونده و موجود شونده . (غیاث ). گردیده و گشته و شده و به وجود آورده و تولید شده و موجود شده و به وجود آمده . (ناظم الاطباء). هستی یاب وبه وجود آینده و یابنده ٔ وجود. || جنبانیده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکون و تکوین شود.
- متکون شدن ؛موجود شدن و تولید شدن و پدید آمدن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله