ترجمه مقاله

متیقن

لغت‌نامه دهخدا

متیقن . [ م ُ ت َ ی َق ْ ق ِ ] (ع ص ) بیگمان داننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- متیقن گردیدن ؛ متیقن گشتن . به یقین دانستن چیزی : رنگ از رخ پریده متیقن به قتل خود گردید. (مجمل التواریخ گلستانه ، ص 271).
|| بی گمان دانسته شده . یقین و بی شبهه و بیگمان و محقق و ثابت . و رجوع به تیقن شود. || تفتیش کننده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله