ترجمه مقاله

مثری

لغت‌نامه دهخدا

مثری . [ م ُ ] (ع ص ) توانگر. (مهذب الاسماء). بسیار مال . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بسیار مال و با ثروت . (ناظم الاطباء). || باران رسنده به ثری . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تر ونمناک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- مابینی و بینک مُثْر؛ یعنی پیوند من و تو نمی گسلد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی خشک نشود تری و نمی مابین من و تو. (ناظم الاطباء). || زهدان باردار. (ناظم الاطباء). || ابری که تر کند و نرم نماید زمین را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله