ترجمه مقاله

مثعل

لغت‌نامه دهخدا

مثعل . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) ورد مثعل ؛ ورد انبوه ناک . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آبشخور پر ازدحام . (از ذیل اقرب الموارد). || مهمانان بسیار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهمان بسیار. (ناظم الاطباء). || خلاف کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). قوم مخالف . (ناظم الاطباء). || کار سخت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کارمهم و درهم . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثعال شود.
ترجمه مقاله