ترجمه مقاله

مثقل

لغت‌نامه دهخدا

مثقل . [ م ُ ث َق ْ ق َ ] (ع ص ) سنگین بار و گران سنگ گردانیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گران شده . گرانبار شده . سنگین شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- قتل مثقل ؛ با سنگ و جز آن کشتن کسی را : بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را به زخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد. این خبر به سمع والی رسید که ... صیادی را بازاریان در غوغا به قتل مثقل بکشتند. (سندبادنامه ص 202). || مشدد، یعنی حرفی که دارای علامت تشدید باشد. (ناظم الاطباء). || مقابل مخفف : اباجاد، مثقل ابجد است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || متحرک . مقابل مخفف بمعنی ساکن . (یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 35). || مظلوم و ستمدیده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله