ترجمه مقاله

مثلج

لغت‌نامه دهخدا

مثلج . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) روزی که برف بارد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). روز برف دار. (ناظم الاطباء). || برف زده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برف زده شده و به برف رسیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) و رجوع به اثلاج شود. || شادمان گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی یا چیزی که شادمان و مسرور می کند. و رجوع به اثلاج شود. || کسی که در هوای برف کار می کند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله