ترجمه مقاله

مجاهرت

لغت‌نامه دهخدا

مجاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ع مص ) مجاهرة. دشمنی کردن : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). || آشکار کردن . و رجوع به مجاهرة شود.
- به عصیان یا به کلمه ٔ عصیان مجاهرت کردن (نمودن ) ؛ نافرمانی و گردنکشی را آشکار کردن . علم نافرمانی و طغیان برافراشتن : تا جوابهای عنیف داد و به کلمه ٔ عصیان مجاهرت کرد و به مثال حضرت التفات ننمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58). هر دو روی به مرو نهادند و به عصیان مجاهرت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 79). به عصیان مجاهرت کرد و به حکم آنکه عرصه ٔ خراسان خالی یافت به نیشابور رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 173). در آرزوی شططو خلاف ، شمشیر برکشیدند و به عصیان سلطان مجاهرت نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 205 و 206).
- مجاهرت به عصیان ؛ آشکارا نافرمانی کردن . علم طغیان برافراشتن : مجاهرت او به عصیان پیش سلطان روشن گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). و رجوع به ترکیب بعد شود.
ترجمه مقاله