ترجمه مقاله

مجخی

لغت‌نامه دهخدا

مجخی . [ م ُ ج َخ ْ خی ] (ع ص ) پیر پشت خم کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پیر دولا شده و پشت خمیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شب میل کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || بیرون از استقامت و اعتدال . (ناظم الاطباء). خمیده و کج و منه الحدیث «کالکوز مجخیاً»؛ یعنی ماننده ٔ کوزه خمیده و کج شده زیرا وقتی کوزه خمیده و کج گردد، هر چه در آن هست ، می ریزد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله