ترجمه مقاله

مجد

لغت‌نامه دهخدا

مجد. [ م َ ] (ع مص ) به بزرگواری غلبه کردن . (المصادر زوزنی ). کسی را غلبه کردن به شرف . (تاج المصادر بیهقی ). چیره شدن بر کسی در مجد و بزرگی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || بزرگوارشدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی گردیدن . مجادة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || در چراگاه بسیار گیاه افتادن شتران و به سیری و فراخی رسیدن . مجود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چهار پای را علف تمام دادن . (تاج المصادر بیهقی ). علف دادن ستور را تا فربه شود. (المصادر زوزنی ). سیر خورانیدن شتران را یا پر شکم یا نیم شکم علف دادن آنها را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سیر خورانیدن شتر را از علف . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله