ترجمه مقاله

مجر

لغت‌نامه دهخدا

مجر. [ م َ ](ع اِ) بچه ٔ شکم شتر و گوسپند و جز آن . آنچه در شکم حیوانات آبستن چون شتر و گوسفند است . (از اقرب الموارد). || سود و ربا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربا و افزونی . (از اقرب الموارد). || خرد و گویند ما به مجر؛ ای عقل . || بسیار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || لشکر گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکر بزرگ به جهت سنگینی و انبوهی آن . (از اقرب الموارد). || قمار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تشنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) خریدن بچه در شکم شتر و گوسپند و فروختن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر خریدن به بچه ٔ شکم ناقه . و التحریک لغة ردیة او لحن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فروختن شتربا بچه ٔ شکمی ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیزی باختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی باختن و قمار کردن . (ناظم الاطباء). || فروختن کشت سبزدانه نابسته یا کشت با خوشه ٔ نادروده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خرمای تر بر درخت به تخمین به خرمای خشک پیموده فروختن . || تشنه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله