ترجمه مقاله

محتد

لغت‌نامه دهخدا

محتد. [ م ُ ت َدد ] (ع اِ) چاره . گزیر. بُدّ: ما لی منه محتد؛ مرا از آن گزیر نیست . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از آنندراج ). || (ص ) مردی محتد؛ تیزشده در خشم . (یادداشت مرحوم دهخدا). خشم گیرنده . (از آنندراج ). || سکین محتد؛ کارد تیز شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله