ترجمه مقاله

محتشد

لغت‌نامه دهخدا

محتشد. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتشاد. آنکه در بذل کوشش و مال و یاری دریغ ندارد. (منتهی الارب ). || آماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهیا. وشکول . (یادداشت مرحوم دهخدا). آماده و با هم مجتمع و حاضر. (ناظم الاطباء).
- محتشد شدن ؛ آماده شدن : خبر رسید که چیپال محتشد و مستعد کار شده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 244). با کم از سه هزار مرد قصد سرخس را محتشد شد [ سلطانشاه ] . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 21). حالی خدمت مبادرت را به حضرت محتشد شد. (جهانگشای جوینی ). و به لشکرهایی که در عراق و اطراف دیگر بودند اشارت رفت تا تمامت محتشد و وشکرده شدند. (جهانگشای جوینی ).
- محتشد گشتن ؛ آماده شدن : از اندرون و بیرون جنگ را محتشد و مستعد گشتند. (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله