ترجمه مقاله

محتضر

لغت‌نامه دهخدا

محتضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتضار. مرد نزدیک به مرگ . (منتهی الارب ). بیمار که در حال احتضار است . آنکه در حال نزع است . آنکه مشرف به موت است . که با مرگ دست به گریبان است . که در حال جان کندن است . مشرف به مرگ و آنکه در حال احتضار باشد. (ناظم الاطباء). || کثیرالاَّفة. که جن بر او حاضر آید: اللبن محتضر فغط انأک . (منتهی الارب )؛ یعنی شیر حاضر است پر نما ظرف خود را از آن زیرا که کثیرالآفة است و جن بر آن حاضر می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به محضور و محضورة شود. || کل شرب محتضر؛ ای یحضرون حظوظهم من الماء و تحضر الناقة حظها منه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله