ترجمه مقاله

محجر

لغت‌نامه دهخدا

محجر. [ م ِ ج َ / م َ ج ِ ] (ع اِ) بوستان . (منتهی الارب ). بوستان و باغ که دارای اشجار باشد. (ناظم الاطباء). || چشم خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). کاسه ٔ چشم . حدقه ٔ چشم :
بجای وهم یکی تیر دیده در دل خویش
بجای دیده یکی نیزه دیده در محجر.

عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 127).


|| چشم نمایان از برقع. || گوشه ٔ چشم که از نقاب زنان و پیچهای عمامه ٔ مردان نمایان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گرداگرد دیه . (مهذب الاسماء).ج ، محاجر. گرداگرد ده و منه محاجر اقیال الیمن و هی الاحماء و کان لکل واحد حمی لایرعاه غیره . (منتهی الارب ). علف زاری که حکام برای چهارپایان خود از غیر منع کنند، و از آن است محاجر ملوک الیمن . (ناظم الاطباء). || حرام . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله