ترجمه مقاله

محجمة

لغت‌نامه دهخدا

محجمة. [ م ِ ج َ م َ ] (ع اِ) شیشه ٔ حجامت . (مهذب الاسماء). شاخ حجامت . (از منتهی الارب ). کپه . شیشه ٔ حجام . محجم . (یادداشت مرحوم دهخدا). شیشه ٔ حجام یا کدوی حجام که در آن خون میکشد و حجامت در این جا به معنی استره زدن است برای خون کشیدن . (غیاث ) || استره ٔ حجامت . (غیاث ). آلت حجامت کردن و آن استره ای باشد کوچک که به هندی پچهنه گویند.
ترجمه مقاله