ترجمه مقاله

محصنة

لغت‌نامه دهخدا

محصنة. [ م ُ ص َ ن َ ] (ع ص ) زن شوهرکرده : امراءة محصنة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن باشوی . || زن باردار شده . (ناظم الاطباء). || زن پارسا. (زمخشری ). || (اصطلاح فقهی ) زن بالغ و عاقلی که به عقد دائم زوجه ٔ شخصی شده است و زوج از نزدیکی با وی متمکن است . مجازات محصنة که مرتکب زنا شود رجم است .
ترجمه مقاله