ترجمه مقاله

محصن

لغت‌نامه دهخدا

محصن . [ م ُ ص َ ] (ع ص ) رجل محصن ؛ مرد پارسا. || مرد زن گرفته و نکاح کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مردی که زن کند. (آنندراج ). || محفوظ و نگاه داشته شده . (ناظم الاطباء). || در اصطلاح فقه شخص بالغ و عاقلی که زنی رابه عقد دائم تزویج کرده است : بر مرد رجم واجب آید اگر محصن بود. (ترجمه ٔ النهایه ج 1 ص 222).
ترجمه مقاله