ترجمه مقاله

محصن

لغت‌نامه دهخدا

محصن . [ م ُ ح َص ْ ص ِ ] (ع ص ) استوارکننده . (از منتهی الارب ). کسی که استوار میکند. (ناظم الاطباء). || کسی که گرداگرد چیزی دیوار میکشد.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حافظ.نگهبان . || پارسا. || آنکه زن میگیرد و خود را پارسا نگه می دارد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله