ترجمه مقاله

محمق

لغت‌نامه دهخدا

محمق . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احماق . اسب لاغرمیان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || اسبی که دیگری بر زادنش سبقت نیابد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسبی که بر نتاج او سبقت گرفته نشود. (از اقرب الموارد). || محماق . زن که بچگان احمق زاید. (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || آنکه گول یابد کسی را.
ترجمه مقاله