محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حمد، به معنای ستوده و ستایش کرده شده . (از اقرب الموارد). ستایش کرده شده . (منتهی الارب ). ستوده . مقابل نامحمود : بهتر کارها آن است که فاتحتی مرضی و عاقبتی محمود دارد. (کلیله و دمنه ). امیری بود ممدوح شعرا و محمود فضلا. (لباب الالباب ).
تواضع گر چه محمود است و فضل بیکران دارد
نشاید کردبیش از حد که هیبت را زیان دارد.
- محمودالحظ ؛ نیک بهره . نیکونصیب : با جمالی باهر و عرضی طاهر، مسعودالجد و محمودالحظ. (سندبادنامه ص 250).
- محمود گردانیدن ؛ ستوده کردن .
- || نیکو گردانیدن . بخیر کردن :
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و کافر و گبر و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یارب عاقبت محمود گردان .
|| نیکوسیرت . || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . ستوده به همه ٔ زبانها. (مهذب الاسماء). || از القاب حضرت محمد (ص ). || نام فیلی است که ابرهه برای ویران کردن کعبه با خود به مکه آورده بود. (از اقرب الموارد).
تواضع گر چه محمود است و فضل بیکران دارد
نشاید کردبیش از حد که هیبت را زیان دارد.
سعدی .
- محمودالحظ ؛ نیک بهره . نیکونصیب : با جمالی باهر و عرضی طاهر، مسعودالجد و محمودالحظ. (سندبادنامه ص 250).
- محمود گردانیدن ؛ ستوده کردن .
- || نیکو گردانیدن . بخیر کردن :
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و کافر و گبر و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یارب عاقبت محمود گردان .
(المعجم ).
|| نیکوسیرت . || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . ستوده به همه ٔ زبانها. (مهذب الاسماء). || از القاب حضرت محمد (ص ). || نام فیلی است که ابرهه برای ویران کردن کعبه با خود به مکه آورده بود. (از اقرب الموارد).