ترجمه مقاله

محوط

لغت‌نامه دهخدا

محوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده . دیواربست . (مهذب الاسماء). دیوارکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده . (آنندراج ).
- کَرم محوط ؛ درخت رزی که گرداگرد آن دیوار باشد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله