ترجمه مقاله

محیا

لغت‌نامه دهخدا

محیا. [ م ُ ح َی ْ یا ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء). چهره . روی مردم . چهره ٔ انسان و غیر آن . (غیاث ). رخسار. صورت . رخ :
اثر نماندز من بی شمایلت آری
اَری ̍ مَآثِرَ مَحْیای َ مِن ْ مُحَیّاک ِ.

حافظ.


|| (ص )درود و سلام و تحیة فرستاده شده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول از تحیة. (از معجم البلدان ).
ترجمه مقاله