محیلغتنامه دهخدامحی . [ م ُ ح َی ی ](ع ص ) زنده کننده (این در اصل محیی بوده است ضمه بر یاء دشوار بود انداختند به اجتماع ساکنین یاء حذف شدمحی ماند در این صورت از باب تفعیل است ). (غیاث ).