ترجمه مقاله

مخایل

لغت‌نامه دهخدا

مخایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) نشانه ها. علامتها :
شرم و حلم و سخا شمایل او
هر سه ظاهر شد از مخایل او.

سنائی .


و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسطت هر چه ظاهرتر است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 14). و حسن مخایل این ظفر آن روز دیدم که آن مدبران قصدی پیوستند و از آن جنس اقدامی جایز شمردند. (کلیله و دمنه ایضاً ص 228). گفت مخایل مخاصمت تو با خود و تحیر رای تو در عزیمت تو ظاهر است . (کلیله و دمنه ، ایضاً ص 248). مخایل نجابت بر ناصیه ٔ او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین . (سندبادنامه 426). و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود.(سندبادنامه ص 79). خلق و خلق او دیباچه ٔ لطافت و شمایل و مخایل او فاتحه ٔ مصحف ظرافت . (سندبادنامه ص 149). و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رای زن از پرتو نور ضمیر این وزیر رای زن هر روز ظاهرتر چهره نمود. (جوامع الحکایات ج 1 دیباچه ص 7). رجوع به مخائل و مخیله شود.
ترجمه مقاله