ترجمه مقاله

مخبون

لغت‌نامه دهخدا

مخبون . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ درنوشته و دوخته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ دولاشده ٔ دوخته شده . (ناظم الاطباء). || طعام پنهان کرده و نهاده برای روز سختی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). طعام نهاده برای روز سختی . (ناظم الاطباء). || دست پنهان کرده ٔ در زیر بغل و یا در زیر جامه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || (در اصطلاح عروض )...و چون از «فاء» در فاعلاتن «الف » بیندازند فعلاتن شودو فعلاتن چون از فاعلاتن منشعب باشد آن را مخبون خوانند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 53). و رجوع به خبن شود.
ترجمه مقاله