ترجمه مقاله

مخجخج

لغت‌نامه دهخدا

مخجخج . [ م ُ خ َ خ ِ ] (ع ص ) گرفته حال از بیم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که از ترس وبیم سرگشته حال می شود. (ناظم الاطباء). || سردرکش شونده و پنهان گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه سردرکش و پنهان می گردد. (ناظم الاطباء). مخفی شونده . (از محیط المحیط). || باد سخت جهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). باد سخت . (ناظم الاطباء). || بزودی نشاننده . (آنندراج ). بزودی نشاننده ٔ شتر. (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط). آنکه بشتاب حرکت می دهدو در کنار می نشاند. (ناظم الاطباء). || نهان دارنده ٔ اندیشه ٔ خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). آن که اندیشه ٔ خود را نهان می دارد. (ناظم الاطباء). || آنکه می گاید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از محیط المحیط). کنایه از نکاح کننده است . (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به خجخجة شود.
ترجمه مقاله