ترجمه مقاله

مخزق

لغت‌نامه دهخدا

مخزق . [ م ِ زَ ] (ع اِ) چوبک که در دو طرف آن میخ تیز بود، و آن پیش آنها باشد که غوره ٔ خرما به عوض خسته فروشند، و او مخزق ها بسیار دارد و کودکان پیش وی خسته آرند و او خسته گرفته به کودکان عوض خسته هر قدر که باشد گرو بندد و گوید که چندین بار مخزق خواهم زد پس بر مخزق که بر نشانه افتد و غوره آرد کودکان بگیرند اندک باشد یا بسیار و اگر مخزق خطاکند پس کودکان محروم مانند و خسته مفت رود. ج ، مخازق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چوب خردی که در سر آن میخ آهنی تیزی باشد و در نزد کسانی است که غوره ٔ خرما را به خسته ٔ آن می فروشند. ج ، مخازق . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله