مخسر
لغتنامه دهخدا
مخسر. [ م ُ خ َس ْ س َ ] (ع ص ) زیان دیده و ضررکشیده :
ور راه نیابی نه عجب دارم ایراک
من چون توبسی بودم گمراه و مخسر .
و رجوع به تخسیر و ماده ٔ قبل شود.
|| ظالم و ستمگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || گمراه کننده و اغواکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ور راه نیابی نه عجب دارم ایراک
من چون توبسی بودم گمراه و مخسر .
ناصرخسرو (دیوان ص 173).
و رجوع به تخسیر و ماده ٔ قبل شود.
|| ظالم و ستمگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || گمراه کننده و اغواکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).