ترجمه مقاله

مخطی

لغت‌نامه دهخدا

مخطی . [ م ُ ] (ع ص ) بقصد گناه کننده . (ناظم الاطباء). ناصواب . که مصیب نباشد. در خطا : رأی هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 48). بدین سیرت تو راضی نیستیم و رای ترا در این مخطی می دانیم . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 309). ملک شادمان شد و گفت ، مخطی بودم در آنچه خواب بر ایشان عرضه کردم . (کلیله ودمنه چ مینوی ص 371). و رجوع به اخطاء و خاطی شود.
ترجمه مقاله