ترجمه مقاله

مخلی

لغت‌نامه دهخدا

مخلی . [ م ُ خ َل ْ لا ] (ع ص ) رها کرده شده و خالی کرده شده . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اجازه داده شده و آزادشده و رهاشده . (ناظم الاطباء). رجوع به «مخلا» شود.
- مخلی بالطبع ؛ رها کرده شده با طبیعت یعنی بلاتکلیف و بی اندیشه .(غیاث ) (آنندراج ).
- || مجازاً و در تداول ، آرام وبی سر و صدا که در آنجا راحت بتوان زیست : حجره ٔ مخلی بالطبع. گوشه ٔ مخلی بالطبع.
- مخلی کردن ؛ خالی کردن . رهاکردن و آزاد ساختن : به وسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 37).
ترجمه مقاله