ترجمه مقاله

مخل

لغت‌نامه دهخدا

مخل . [ م ُ خ ِل ل ] (ع ص ) خلل اندازنده . (آنندراج ).فاسدکننده . ویران کننده . (ناظم الاطباء). اخلال کننده . اطناب ممل چنانکه ایجاز مخل نه از فصاحت باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اخلال شود. || اضطراب کننده . آشوب کننده . اعتراض کننده و فتنه انگیزاننده . (ناظم الاطباء). || محتاج شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه محتاج می نماید. (ناظم الاطباء). || حاجتمند گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه حاجتمند می کند. (ناظم الاطباء). || والیی که اندک می گرداند لشکر ثغور را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). والی که غفلت می کند در حفظحدود و اندک می گرداند لشکر آن را. (ناظم الاطباء). || نخل که تباه بار آورد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرمابنی که خرمای تباه و نارسیده بار می آورد. (ناظم الاطباء). || کسی که شتران را در علف شیرین چراند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درویش . رجل مخل ؛ مرد درویش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). مرد درویش محتاج . (آنندراج ). مرد فقیر و محتاج . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله