ترجمه مقاله

مخنق

لغت‌نامه دهخدا

مخنق . [ م ُ خ َن ْ ن َ ](ع ص ) به خبه مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خفه کرده و بر خفه مرده . (ناظم الاطباء). || (اِ) جای رسن خبه از گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای طناب در گلوی خفه کرده .(ناظم الاطباء). || حلق . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط): اخذه بمخنقه ؛ یعنی گرفت او را به حلق وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از ناظم الاطباء). || (ص ) کودک باریک میان : مخنق الخصر؛ نوچه ٔ باریک میان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) از ناظم الاطباء). و رجوع به تخنیق شود.
ترجمه مقاله