ترجمه مقاله

مدخدخ

لغت‌نامه دهخدا

مدخدخ . [ م ُ دَ دِ ] (ع ص ) خوارگردانده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخة . || بازدارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دخدخ عنی الدخان ؛ کفه عنی . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج ). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغة). || توقف کننده و مانده شونده . (ناظم الاطباء): دخدخ البعیر؛ رکب حتی اعیا و ذل ؛ اسرع ، فهو مُدَخدَخ . (متن اللغة)؛ برک من اعیاء. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله