ترجمه مقاله

مدخول

لغت‌نامه دهخدا

مدخول . [ م َ ] (ع ص ) درآورده شده . (آنندراج ). داخل کرده و درآمده . داخل شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است . رجوع به دخول شود. || (اِ) جائی که چیزی در آن داخل شده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل داخل . || دخل . درآمد. عایدی . ج ، مداخیل . (یادداشت مؤلف ). فایده . منفعت . حاصل . سود. محصول . (ناظم الاطباء). || (ص ) هر چیز که در آن عیبی باشد. آنکه در عقلش یا حسبش عیبی باشد. (از متن اللغة). کسی که در عقل وی فساد بود. (منتهی الارب ). عیب ناک . (از اقرب الموارد). قال علی : و احل حلالاً غیر مدخول . (اقرب الموارد). || لاغر. (منتهی الارب ). مهزول . (از اقرب الموارد). || دلیل مدخول ؛ دلیل مطروق . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله