ترجمه مقاله

مدرج

لغت‌نامه دهخدا

مدرج . [ م ُ دَرْ رَ ] (ع ص ) به درجات کرده . صاحب درجه ها. (یادداشت مؤلف ) درجه دار: خطکش مدرج . صفحه ٔ مدرج . درجه بندی شده . || پله پله شده . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) در تداول امروز کشورهای عربی ، تالاری که در آن کرسیها بصف نصب کرده باشندبرای استماع سخنرانی یا دیدن نمایش و جز آن . سالن سینما و سخنرانی و تآتر و جز آن . رجوع به متن اللغة شود. || (ص ) درنوردیده . (فرهنگ فارسی معین ).کتاب المطوی . رقعه ٔ ملفوفه . (متن اللغة). نعت مفعولی است از تدریج . رجوع به تدریج شود. || در هندسه ، شکل مسطح کثیرالاضلاعی است که مر او را پایه هائی باشد مانند پایه های نردبان . (از خلاصةالحساب ). || در بدیع، قسمی اعنات است و آن چنان است که پیش از حرف روی درجات حروف را نگاه دارند، چنانچه اگر قافیه مثلاً بر الف و نون باشد در چند بیت حرف میم را درجه سازند چون : زمان ، همان ، دمان ، غمان ، پس در چند بیت حرف واو را لازم گیرند، چون : توان ، جوان ، روان . پس در درجه ٔ سوم حرف باء را نگاهدارند چون : شبان ، جبان ، زبان . و قس علی هذا. (از مجمع الصنایع). || مُدْرَج . بیتی که قسمتی از کلمه ٔ آخر مصراع اول آن در مصراع ثانی آید. (یادداشت مؤلف ). مثال :
چو شاخ ترّ بررستی و چون نخچیَ-
-ر برجستی ّ و شست از سالیان رُستی .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 373).


|| در حدیث آن است که در حدیثی کلام بعضی از روات را درج کنند یا دو متن را که به دو اسناد باشند به سند واحد روایت کنند یا حدیثی را که از جمعی به اسناد مختلف شنیده باشند در روایت ذکر آن اختلاف نکنند. (از نفایس الفنون ).
- مدرج ساختن ؛ دارای درجه کردن . زینه بندی .(لغات فرهنگستان از فرهنگ فارسی معین ). درجه بندی کردن .
ترجمه مقاله