ترجمه مقاله

مدرمک

لغت‌نامه دهخدا

مدرمک . [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص ) دونده و گامها را نزدیک نهنده . (آنندراج ) (از متن اللغة). رجوع به درمکة شود. || نیکو هموارگرداننده ٔ بنا. (آنندراج ): درمک البناء؛ ملسه . (متن اللغة) (اقرب الموارد). ویران کننده . خراب کننده . رجوع به درمکة و تملیس شود. || شتری که حوض را بشکند. (از آنندراج ) (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به درمکة شود.
ترجمه مقاله