ترجمه مقاله

مدعی

لغت‌نامه دهخدا

مدعی . [ م ُدْ دَ عا ] (ع ص ) دعوی کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). آرزوکرده شده . (آنندراج ).
- مدعی به ؛ مورد ادعا.
- مدعی علیه ؛ آنکه بر او ادعائی شود. من یجبرعلیها. (تعریفات ). خوانده . (لغات فرهنگستان ). طرف مقابل مُدَّعی .
|| آرزوکرده شده . (آنندراج ). آرزوداشته شده . نعت مفعولی است از ادعا به معنی تمنی . رجوع به متن اللغة و اقرب الموارد شود. || (اِ) مقصود نیت . اراده . (ناظم الاطباء). درخواست . آرزو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مُدَّعا شود.
ترجمه مقاله