ترجمه مقاله

مدغم

لغت‌نامه دهخدا

مدغم . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) ادغام کننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادغام . رجوع به ادغام شود. || کسی که لقمه را بی خاییدن فروبرد بترس اینکه دیگران در طعام بر او سبقت گیرند. (آنندراج ) (از متن اللغة). رجوع به ادغام شود. || گرمی و سردی فراگیرنده کسی را. (آنندراج ): ادغم الحر و البرد؛ غشیهم . (اقرب الموارد). رجوع به ادغام و نیز رجوع به دَغم شود.
ترجمه مقاله