ترجمه مقاله

مدفع

لغت‌نامه دهخدا

مدفع. [ م َ ف َ ] (ع اِ) آب رو رودبار. (منتهی الارب ). جای رفتن آب . (مهذب الاسماء). مجرای آب بین دافعتین . (از متن اللغة). رجوع به دافعة شود. || جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ): مدفع الوادی ؛ قسمت پست تر وادی . (از متن اللغة). ج ، مدافع. رجوع به مدافع شود. || محل دفع. (ناظم الاطباء). || (مص ) دادن کسی را چیزی . (منتهی الارب ). تأدیه کردن . (از اقرب الموارد). برگرداندن امانتی را به کسی . (از متن اللغة): دَفَعَه ُ دَفْعاً و مَدْفَعاً؛ اعطاه . (متن اللغة). رجوع به دفع شود. || راندن کسی را. (منتهی الارب ). بسختی و قوت کسی را دور کردن و کنار زدن .(از اقرب الموارد). ازاله کردن به قوت . دفع. (اقرب الموارد) (متن اللغة). دفاع . (متن اللغة). || سپوختن . (منتهی الارب ). داخل کردن . چیزی را در چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به دفع شود. || کار کردن از کسی رنجش را. (منتهی الارب ). حمایت کردن از کسی در برابر اذیت و آزاری . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به دفع شود. || دفع. (اقرب الموارد). رجوع به معانی دفع در ردیف خود شود.
ترجمه مقاله