ترجمه مقاله

مدموع

لغت‌نامه دهخدا

مدموع . [ م َ ] (ع ص ) بعیر مدموع ؛ شتر که بر رخساره ٔ او دمع یا دماع باشد.(منتهی الارب ). شتری که زیر چشم وی داغ کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). که بر مجرای دمع و آب شیب رخسارش داغ نهاده باشند. موسوم بالدُمُع. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله