ترجمه مقاله

مذبذب

لغت‌نامه دهخدا

مذبذب . [ م ُ ذَ ذَ / ذِ ] (ع ص ) رجل مذبذب ؛ مرد دودله . (منتهی الارب ). متردد بین امرین . (اقرب الموارد) (متن اللغة).یا آنکه بین اختیار صحبت دو تن متردد باشد و نتواندبر یکی از آن دو قرار گیرد. (از متن اللغة). متردد بین اقدام و احجام . (از اقرب الموارد). متردد. (غیاث اللغات ). کسی که در میان کردن و نکردن کاری دودل باشد. فی القرآن : مذبذبین بین ذلک ، لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء. (از اقرب الموارد). متحیر. دودل . دودله . (یادداشت مؤلف ). || بر یک حال و یک جا قرار نگرفته . (غیاث اللغات ). چیزی آونگان و جنبان . (آنندراج ). || در حیرت انداخته . به شک افتاده . (فرهنگ فارسی معین ). || دورو. منافق . (یادداشت مؤلف ). دوبهم زن . سخن چین . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله