ترجمه مقاله

مذری

لغت‌نامه دهخدا

مذری . [ م ِ را ] (ع اِ) انگشته . پنج انگشت . افزاری باشد که برزگران دانه وکاه را بدان به باد بردهند تا از هم جدا شود. (لغت نامه ٔ اسدی ، از یادداشت مؤلف ). سکو. (منتهی الارب ). مذراة. چوبی که یک طرفش به کف و پنجه ٔ دست شبیه است و بدان خرمن را باد داده گندم را از کاه جدا کنند. (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). چهارشاخ . بواشه . (یادداشت مؤلف ). بادزن . افشون . (ناظم الاطباء). || گویا واحد مذروان باشد. رجوع به مِذرَوان شود.
ترجمه مقاله