ترجمه مقاله

مذق

لغت‌نامه دهخدا

مذق . [ م َ ] (ع مص ) مخلوط کردن . آمیختن . می یا شیر به آب آمیختن . (تاج المصادر بیهقی ). آب آمیختن شیر را. (از منتهی الارب ). ممزوج و مخلوط کردن شیر یا شراب را با آب به نحوی که آب آن بیشتر باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || دوستی ویژه ناداشتن . (زوزنی ). دوستی خالص ناداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). خالص نکردن دوستی را، گویند:مذق الود. (از منتهی الارب ). در دوستی اخلاص نداشتن . دوستی را به اغراض آلودن و خالص نکردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دوستی را با طمع آمیختن . (از منتهی الارب ). آمیختن دوستی را با طمع و غرض . (فرهنگ خطی ): فهو مَذّاق ؛ و ودﱡه ُ ممذوق . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله