ترجمه مقاله

مذل

لغت‌نامه دهخدا

مذل . [ م َ ذَ ] (ع مص ) به ستوه آمدن . بی آرام گردیدن . تنگدل شدن . (از منتهی الارب ). قلق . ضجر. مَذل . مذال . (از متن اللغة). رجوع به مَذل شود. || آرام نگرفتن از دلتنگی و ضجر. (از اقرب الموارد). قرار و آرام نگرفتن بر فراش و رختخواب . مذالة. مذال . (از متن اللغة). رجوع به مَذل شود. || جوانمردی و بخشش کردن به مال وبه نفس و به عرض . (از اقرب الموارد): مذلت نفسه ؛ طابت و سمحت ، و بعرضه و بنفسه ؛ جاد بهما. مذال . مذالة. (متن اللغة). نیز رجوع به مَذل شود. || به خواب شدن و سست گردیدن پای . (از ناظم الاطباء). خدر شدن پای . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مَذل . (متن اللغة). || فاش کردن راز را. (از ناظم الاطباء). رجوع به مَذل شود.
ترجمه مقاله