ترجمه مقاله

مذمة

لغت‌نامه دهخدا

مذمة. [ م َ ذَم ْ م َ ] (ع مص ) ذم .هجو کردن و عیب نهادن . (از متن اللغة). مقابل مدح به معنی ستودن . (از اقرب الموارد). نکوهیدن . || (اِمص ) نکوهش . (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان ). ملامة. (متن اللغة). خلاف محمدت . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، مذام . مذمت . رجوع به مذمت شود. || زفتی . (منتهی الارب ). بخل . (متن اللغة). || حق . واجب . حرمت و آبرو. (منتهی الارب ). ذمام و حرمت . (متن اللغة). حق و حرمت . گویند: هو یحفظ مذمته ؛ ای حقه و حرمته . (اقرب الموارد). || رجل ذومذمة؛ مرد گران بر مردم . (منتهی الارب )؛ ثقیل بر مردم . (اقرب الموارد)؛ کل بر مردم . ذومَذِمَّة. (از متن اللغة).
ترجمه مقاله